قتل عام هزاره ها توسط طالبان در مزار شریف به روایت پروژه عدالت افغانستان

قتل عام در مزار شریف :

در ۸ آگست ۱۹۹۸، نیروهای طالبان وارد شهر مزار شریف شدند. در هفته بعدی، نظامیان طالب دست کم ۲۰۰۰ نفر را کشتند که بیشتر آنها غیر نظامی بودند. گزارش ذیل از راپور دیده بان حقوق بشر اخذ شده است. گزارش بنام قتل عام در مزارشریف بر پایه تحقیقات دیده بان حقوق بشر در اکتبر ۱۹۹۸ می باشد.

قبل از حمله به مزار، طبق گزارش پشتون های بلخ وابسته به حزب اسلامی تغییر موضع داده و به طالبان اجازه ورود به شهر را دادند. با داشتن تجربه سال گذشته همراه ملک (به فصل گذشته مراجعه کنید)، طالبان وارد مزار نشدند تا اینکه نیروهای حزب اسلامی خطوط اول جبهه قرار گاه وحدت را احاطه کردند که اصولاً تشکیل شده بود از جنگجویان بامیان در قلعه زینی تخت پل که یک منطقه وسیع محصور شده در شمال شرق مزار در جاده شهر بلخ بود.

نیروهای حزب اسلامی به تعداد ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ جنگجوی وحدت را به دام انداخته که بعداً با پیشروی طالبان به محاصره افتاده و نتوانستند بگریزند. بیشتر مبارزان وحدت در قلعه زینی درهمان محل کشته شدند. حدود ۷۰۰ تن توانستند از کمین فرار کرده و به سمت حیرتان حرکت کنند اما چون پیاده بودند، بیشترشان توسط نیروهای طالب که در بیابان با موترهای پیکاب عبور می کردند، کشته شدند. غیر ممکن است که تعداد کشته شده ها در جنگ و تعداد دستگیر شده هایی که بعداً توسط نیروهای طالب به قتل رسیده، گفته شود.

طبق گفته یک شاهد، نیروهای طالبان به دامنه های غربی مزار شریف در ساعت ۹:۳۰ صبح به تاریخ ۸ آگست وارد شدند. باشندگان گزارش داده اند که از اوایل صبح از سمت غرب صدای فیر را می شنیده اند. تعدادی بیان داشتند که آنها تصور می کردند که جنگ بین احزاب مختلف جبهه متحد در گرفته و نمی دانستند که طالبان به شهر رسیده اند تا اینکه آنها مشخصاتش که عبارت بود از لنگی های سیاه و بیرق های سفید را دیدند. همچنین شاهدان گزارش داده اند که در تاریخ ۵ یا ۶ آگست دفاتر جمعیت توسط لشکریان خودشان غارت شد که مشتاق بودند هر چیز باارزش را قبل از اینکه دیگران بگیرند، خود بردارند. تعدادی از خانواده های هزاره چندین روز قبل از حمله طالبان شروع به ترک شهر نمودند و طبق گزارش مبارزان وحدت ۷۶ مرد پشتون از چهارک را توقیف کردند که این افراد با پیشروی نیروهای طالبان آزاد شدند.

چون طالبان با پشتون های بلخ که نسبت به منطقه آگاهی داشتند همراه بودند، طالبان توانستند که تاسیسات مهم را در محدوده شهر بسیار سریع شناسایی و تسخیر کنند. یک قطعه که طبق گزارش شامل اعضای پاکستانی از یک سازمان سنی رادیکال بنام سپاه صحابه بودند، وارد کنسولگری ایران در مزار شده و هشت دیپلمات و افسر اطلاعاتی و یک ژورنالیست را به قتل رساندند. نظامیان وحدت داخل مزار از یک مسیر شهر را ترک کردند در حالیکه به طور وحشیانه به نیروهای طالبان در حال پیشروی و هر چیز دیگر “برای اینکه از احزاب دیگر می ترسیدند” در مزار فیر کردند. نیروهای طالبان آنان را تعقیب کرده و طبق گفته یک شاهد به هر چیزی که حرکت می کرد، فیر می کردند. قوماندان وحدت، محمد محقق و دیگر رهبران بلند پایه با هلیکوپتر منطقه را تخلیه کرده بودند.

طبق گزارش دیده بان حقوق بشر، در اولین ساعات به دست گرفتن کنترل شهر، نیروهای طالبان شمار نامعلومی از غیر نظامیان را در حملات نا مشخص به قتل رساندند. آنها به غیر نظامیان و افراد مشکوک نظامی در مناطق مسکونی، خیابان های شهر و بازارها فیر نمودند.

شاهدان از آن به عنوان کشتار دیوانگی یاد کرده اند. گزارشات ذیل از گزارش دیده بان حقوق بشر اخذ گردیده است. یک شاهد زن که از منطقه بازار در راه خانه اش بوده، دیده است که در میان کشته شدگان یک بچه که در کراچی نان می فروخته، یک زن که در راه رفتن به یک اجتماع بوده و یک مرد که گندم را آسیاب می کرد، بوده است. تعداد زیادی تاجران در بازار طبق گزارش کشته شده اند زمانیکه طالبان به سرک ها حرکت کرده و بدون مقصد فیر می کردند. در برخی موارد، طالبان از ماشین داری که بر روی جیپ ها بود، به طور مکرر در سرک ها فیر می کردند. یک شاهد که از بام یک دوکان مشاهده کرده، صحنه هراس انگیز را در شهر چنین توصیف کرده است:

“من از بام می توانستم ببینم که دود از سمت غرب می آید. از دوکانم خارج شدم و به ساحه مشتری ها رفتم که از آنجا توانستم فرار مردم را از سمت غرب ببینم. هرج و مرج و آشفتگی در منطقه بود. مردم می دویدند و توسط موترهایی که سعی در ترک منطقه داشتند، برخورد می کردند. دکان های بازار واژگون شده بود. من یک مرد را شنیدم که می گفت: که مرمی ها مثل ژاله میباریدند. من به خانه رفتم و از پنجره ها می توانستم که فریادها را بشنوم و بیرق های سفید را بالای موترها ببینم.”

یک زن از کشته شدن پسر سیزده ساله اش چنین شرح داده است:

“پسرم در یک کارگاه قالین کار می کرد و در روز اول نزدیک روضه مبارک (حرم در مرکز مزار) تیرباران شد. تعدادی از مردم آمدند و به من گفتند که وی به شفاخانه برده شده است. آنها گفتند که وی قبل از مرگش می گفت: “ما از کابل به مزار آمدیم تا زنده بمانیم و اکنون من می میرم. چه کسی سرپرستی خانواده را خواهد کرد؟” من حتی پسرم را ندیدم. من نمی خواستم که به خاطر وی منطقه را ترک کنم، اما ما مجبور به ترک منطقه بودیم.”

در روزهای بعدی، نیروهای طالبان یک تلاشی منظم و سیستماتیک برای یافتن مردها از قوم هزاره، تاجیک و ازبک در شهر انجام دادند. به ویژه هزاره ها مورد هدف بودند، بخشی به خاطر داشتن مذهب شیعه و بخشی به خاطر انتقام:

چون مقاومت در برابر طالبان در می ۱۹۹۷ در قسمتهای هزاره نشین شهر شروع شده بود. در جریان تلاشی خانه به خانه، گزارش ها نشان می دهد که صدها مرد و کودک هزاره به قتل رسیده اند ظاهراً به خاطر مطمئن شدن از اینکه قادر نباشند تا در مقابل طالبان مقاومتی بکنند. یک شاهد به دیده بان حقوق بشر گفت: “در برخی قضیه ها، افراد مذکر دستگیر شده از خانواده ها لت و کوب شده و یا در محل تیرباران می شدند. گلوی بعضی ها بریده شد.” در حالیکه بیشتر کشته شده ها هزاره بودند، شاهدان کشتار مردان تاجیک و ازبک را دیده اند یا می دانند. یک مرد تاجیک که در ۱۰ آگست توقیف شده بود، این گزارش را تهیه نموده است:

“من در کارته بخدی زندگی می کردم. در روز سوم طالبان سرک ها را محاصره کرده و همه خانه ها را به جستجوی هزاره تلاشی می کردند. آنها می پرسیدند:

خانه های هزاره کجاست؟ فقط یک خانه هزاره نزدیک ما بود. چهار مرد جوان هزاره در خانه بودند به شمول یک رفیق که برای دید و بازدید آمده بود و یک مرد جوان که در خانه کار می کرد. تاجیک ها، ازبک ها، هزاره ها (مردان بزرگسال) در مناطق همجوار نیز دستگیر شده بودند. ما همگی به موترهای باربری انداخته شدیم، اما دستان چهار مرد هزاره خیلی محکم بسته شده و به جای دیگری برده شدند. دو بچه هزاره دیگر در موتر ما بودند. وقتی که نزدیک ساحه بازار رسیدیم، موتر متوقف شده و دو بچه هزاره پایین آورده شده و به آنها گفته شد که به چهار راهی پشت ساحه بازار بروند. یک عسکر طالب آنها را تیله کرده و بعد هردو را به سرهایشان فیر کرد. بعداً به من گفته شد که چهار هزاره دیگر به تکیه خانه مهدیه برده شده و در آنجا به قتل رسیدند. همه آنها کارگر بودند و نظامی و جنگجو نبودند. آنها همگی بین ۱۹ تا ۲۰ سال داشتند.

یک دانشجوی طب گواهی داد که طالبان شفاخانه را نیز برای پیدا کردن هزاره ها تلاشی کردند.
“من دو بچه هزاره را دیدم، یکی در حدود سیزده سال و یکی حدود بیست ساله که یکی از آنها دستش شکسته بود. طالبان خواستند که آنها را بیرون ببرند، اما رئیس (شفاخانه) دخالت کرد. اما آنها روز بعد برگشته و بچه ها را بردند.”

تقریباً بلافاصله بعد از اینکه طالبان کنترل شهر را گرفتند، والی جدید طالبان بنام ملا منان نیازی خطبه هایی را در تمام مساجد شهر ایراد کرده و تهدید به خشونت علیه هزاره ها به انتقام کشتار زندانیان طالب در سال ۱۹۹۷ نموده و به آنها اخطار داده که باید به مذهب سنی حنفی روی آورده و یا شهر را ترک کرده و یا با پیامدهای آن مواجه شوند و هر کسی که از هزاره ها حمایت کند را تهدید به مجازات کرد. طبق گزارش در یک سخنرانی دیگر وی بیان داشت: “هزاره ها مسلمان نیستند. آنها کافر هستند. هزاره ها نیروهای ما را اینجا کشتند و اکنون ما باید هزاره ها را بکشیم.” طوریکه دیده بان حقوق بشر ذکر کرده، “این خطابه ها توسط بیشتر مقامات بلندرتبه طالبان در مزار در آن زمان بیان شده و به طور واضح اشاره دارد به اینکه کشتار و دیگر حملات بالای هزاره ها اعمال نیروهای طالب برگشته نبوده بلکه تصویب و تایید مسوولین طالبان را داشته است.

هزاران مرد از اقوام مختلف اولاً در زندان پرازدحام شهر توقیف شده و بعداً به دیگر شهرها به شمول شیبرغان، هرات و قندهار انتقال یافته است. طبق گزارش بیشتر زندانیان در کانتینرهای موترهای باربری بزرگ انتقال یافته اند که گنجایش ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر در شرایط بد انسانی را داشته که زندگیشان به مخاطره جدی قرار داشت. در دو نمونه مشهور، وقتی که موتر به شیبرغان رسید که حدود ۱۳۰ کیلومتر در غرب مزار قرار دارد،تقریباً تمام مردان داخل کانتینر فلزی از شدت گرمای زیاد و خفگی مرده بودند. به مانند قضیه زندانیان طالب دستگیر شده در سال ۱۹۹۷ – و طبق گفته ملا نیازی به انتقام آن کشتار- ازدحام کردن عمدی این افراد در موتر اشاره به غفلت محض ندارد بلکه تمایل آنها به شکنجه و کشتن توقیف شدگان را نشان می دهد.

قتل عام در ولایت سر پل در سالهای ۱۹۹۹ الی ۲۰۰۰ :

این مجموعه اسناد، جنایات جنگی مرتکب شده توسط طالبان علیه مردم غیر نظامی ولسوالی گوسفندی در جریان “عملیات های ضد شورش” به دنبال مقاومت در برابر اشغال طالبان در دوره ۱۹۹۸ الی ۲۰۰۱ مستند نموده است. این اعمال علیه غیر نظامیان با عملیاتهای نظامی علیه جبهه مقاومت همراه بوده است. گرچه مقاومت نظامی اغفال کننده بوده و بارها از موقعیت های جنگی عقب نشسته اند و مردم غیر نظامی را در برابر حملات تلافی جویانه طالبان آسیب پذیر گذاشته اند. از ماه جنوری تا مارچ ۲۰۰۰، طالبان پنج کشتار غیر نظامیان را در ولسوالی گوسفندی مرتکب شده اند که ۹۶ نفر را به قتل رسانیده اند.

در تمام پنج مورد، قتل عام ها توسط جوخه آتش انجام شده است. قربانیان اول به اسارت در آمده و دستانشان بسته شده و به بیرون محوطه برای تیرباران برده می شدند. این قتل عام های مشخص علاوه بر دیگر حادثات پراکنده کشتارها و دیگر جنایاتها توسط طالبان در جریان عملیاتشان در ولسوالی گوسفندی به وقوع پیوسته است.

قتل عام ها توسط قوماندان ارشد طالبان که در ساحه عملیاتی به عنوان بخشی از استراتژی طالبان برای تحت فشار قراردادن مخالفان احتمالی موجود بود، هدایت و رهبری می شد. طالبان بلند رتبه ای که مستقیماً در پنج قتل عام دست داشتند عبارتند از: ملا عبدالمنان حنفی، قوماندان خط اول، امین الله امین، معاون وی، ملا عبدالستار لنگ، یک قوماندان ارشد، ملا ولی جان، یک والی و قوماندان ساحوی. قوماندان های ارشد طالبان توسط تعدادی از قوماندان های محلی وابسته به طالبان که آگاهی کامل از قتل عام ها و مرتکبین آن داشتند، در عملیات کمک می شدند به عنوان مثال در دستگیریهای دسته جمعی و در کشتار غیر نظامیان همکاری داشتند.

سلسله قتل عام ها که در مدت دو ماه به وقوع پیوسته بیان می دارد که جنایات علیه غیر نظامیان منظم و سیستماتیک بوده و مکرر به وقوع پیوسته و بخشی از لشکرکشی ها به خاطر مجازات دسته جمعی غیر نظامیان در مناطقی که به طالبان تسلیم شده بودند اما یک قرار گاه را برای فعالیت مقاومت ترتیب داده بودند. این نمونه از جنایات با اصول مسلم همدستی در جرم سازگار می باشد: طالبان تمامی غیر نظامیان را به خاطر فعالیتهای گروه های مسلح که از مناطقشان عملیات می کردند، مسوول می دانستند.

برعلاوه قتل عام ها، دیگر جنایات در جریان اشغال طالبان و عملیات های ضد شورش عبارت بودند از: دستگیریهای خود سرانه غیر نظامیان، قتل عام های بدون محکمه، کوچ اجباری و گرفتاری به خاطر ساختن کمپهای توقیف، سوزاندن خانه ها و استفاده نیروی افراطی به شمول بمباردمان هوایی مناطق مسکونی که شامل مناطقی می شده که پناهندگان غیرنظامی جمع شده بودند. این جنایات یک تعداد از تلفات گسترده را در پی داشت.

شرح جنگ :

ولسوالی سنگچارک توسط اداره جنبش ملی شمال غرب افغانستان تا آگست ۱۹۹۸ کنترل می شد. در آن زمان، اداره ولسوالی به همراه مزار شریف و مابقی ساحات جنبش تحت کنترل طالبان درآمد. مردم ولسوالی ترکیبی از ازبک، عرب، تاجیک، هزاره و سید شیعه به همراه اقلیتی از پشتون ها بودند. طالبان یک اداره را با جادادن اعضای مرکزی طالبان (از جنوب غرب افغانستان) به مقامهای عالی و آوردن قوماندان های هم فکر محلی به مقامهای متوسط، تا سطح ولسوال، به وجود آوردند.

گرچه، ولسوالی سنگچارک قبل از جنگ یک ولسوالی ساده بود، در جریان جنگ اداره های ولسوالی جداگانه در گوسفندی و تغزار ایجاد شده بود.

در جریان اولین اشغال شمال غرب، طالبان در پیشروی به سمت ولسوالی بلخاب در جنوب ولایت سرپل ناکام شدند. این یک ولسوالی دوردست و کوهی بود که یک از مراکز اصلی سیاسی فرهنگی مردم شیعه در شمال افغانستان در جریان جنگ به حساب می آمد. راه سرک در زمستان بسته بود. این ولسوالی به عنوان یک قرارگاه امن و مرکز مقاومت ضد طالبان در شمال غرب ظهور کرد.

تعداد زیادی از قوماندان های مجاهدین و ملیشه ها که مخالف توافق با طالبان بودند، در بلخاب گرد آمده بودند و جبهه متحد یک خط لوجستیکی ضعیفی را از طریق هلیکوپتر از قرارگاه هایش در شمال شرق افغانستان ایجاد کرد. قوماندان های مهم سنگچارک که خودشان را در جوار بلخاب مستقر کرده بودند، برادران قوماندان جنبش عبدل چریک بودند (حاجی امیرالدین و کمال خان) و مولوی ظریف و عبدالرحیم از جمعیت بود. در جریان زمستان ۱۹۹۸/۱۹۹۹ (مطابق سال ۱۳۷۷) مقاومت ضد طالبان در بلخاب یک لشکر کشی برای اخراج طالبان از سنگچارک به راه انداختند. نمونه ای از جنایاتی که طالبان مرتکب شده اند در شرح عملیات “ضد شورش” آمده است که در آن هم مردم غیرنظامی مناطقی که احتمال فعالیت جنگجویان مقاومت در آنجا می رفت را مورد هدف گیری قرار دادند و هم قوماندان های وابسته طالبان علیه رقبای محلی خودشان مرتکب افراط گرایی شدند.

حمله اجرا شده توسط مقاومت در سر پل در اول دسامبر سال ۱۹۹۸ به وقوع پیوست. اما مقاومت از لحاظ نظامی ضعیف بود. آنها قادر بودند که دفاع طالبان محلی را درهم بشکنند اما در نگهداری موقعیت های ثابت علیه عملیات متقابل طالبان نا موفق بودند و سریعاً خودشان را به مکانهای امن تر در کوه ها عقب می کشیدند زمانی که طالبان کمکی سر می رسیدند. این بدین معنی است که طالبان بیشمار جنایات علیه غیر نظامیان در سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ انجام داده اند، چون طالبان بزرگان غیر نظامی را به خاطر یورشهای انجام یافته توسط گروپها مقاومت در حال حرکت، مجازات می کردند.

در می سال ۱۹۹۹، طالبان یک نیروی اصلی را دوباره تحت قو مانده ملا برادر برای تصرف بلخاب گرد آوردند. برادر توسط ملا فضل مظلوم، قوماندان قوای مسلح همراهی می شد. طالبان در تصرف بلخاب ناکام شدند. ملا برادر با قوای اعزام شده اش در جون ۱۹۹۹ از ساحه عقب نشینی کرد که دست جبهه مقاومت را برای عملیات متقابل به سنگچارک باز گذاشت. جبهه مقاومت سریعاً به سمت شمال شرق حرکت کرده و فوراً آب دره و امرخ را دو مرتبه تصرف کرد. همچنین آنها حمله غافلگیرانه را بالای بلوچ، در دیگر طرف آب دولگان ترتیب داده و آنرا گرفتند. این بار آنها از راه آب دره به آب خور حمله کردند. و دو مرتبه تا گوسفندی پیش رفتند.

گرچه، به مدت ۱۰ روز آنرا نگه داشتند قبل از آنکه توسط طالبان دوباره بیرون شدند. جنایات بیشمار طالبان علیه مردم غیر نظامی در سنگچارک در عملیات تصفیوی بعد از آنکه برای بار دوم گوسفندی را در زمستان ۱۹۹۹/۲۰۰۰ گرفتند، رخ داده است. نیروهای مقاومت در آب دره و امرخ در جوار آب خور در محدوده جنوب شرقی سنگچارک جا گرفتند. اما طالبان مناطق اصلی پر جمعیت را دومرتبه گرفته و یک لشکرکشی ضد شورش را به پا کردند که تقریباً تا جون سال ۲۰۰۰ طول کشید. بعد از تصرف آب خور توسط طالبان، یک تعداد از مردم غیر نظامی به همراه مولوی ظریف به آب دره و امرخ پناهنده شدند. جبهه مقاومت، دیگر یک تهدید مهم نظامی برای طالبان به وجود نیاورد تا اینکه جنرال دوستم در اپریل ۲۰۰۱ برگشت موقعی که وی به جبهه سرپل نیروی تازه داده و حملاتش را به زاری راه انداخت.

قوماندان های بلندپایه طالبان، مسوول قتل عام ها :

ملا عبدالمنان حنفی قوماندان خط اول در گوسفندی/آب خور به مدت شش ماه بود. (این زمان شامل عملیات تصفیوی در جنوری – مارچ سال ۲۰۰۰ می باشد.) وی به عنوان قوماندان جبهه اختیار تمام نیروهای مبارز طالبان را که در گوسفندی عملیات می کردند، داشت و مسوول اصلی برای یک سلسله قتل عام های مستند شده در گزارش می باشد. به ویژه، یک شاهد عینی حنفی را به عنوان شخصی که دستور قتل عام بزرگان خاسار صادر کرده است، می شناسد. وی در یک موتر نشسته بود و مشغول خوردن میوه بود زمانیکه بزرگان سعی داشتند که به وی نزدیک شوند. به عوض دیدن آنها، وی به معاونش دستور داد که آنها را کشته و تیرباران کند.
ملا ولی جان، والی ولایتی طالبان (در جوزجان) در جریان عملیات گوسفندی حضور داشته است. چندین شاهد از وی به عنوان یکی از قوماندان هایی که کشتارها را سرپرستی کرده، نام برده اند.

ملا عبدالستار، قوماندان ارشد طالبان از جنوب غرب افغانستان، کشتار نه زندانی آب خور را در آچابر طبق گفته شاهدان نظارت کرده است.

امین الله امین از چمن به عنوان معاون رئیس استخبارات سرپل، بعنوان معاون عبدالمنان حنفی ایفای وظیفه می کرده است. وی در قتل عام بزرگان خاسار دست داشته است چون وی دستوری از حنفی گرفته تا گروپ ها را جدا کرده و دستگیر نموده و برای کشتن ببرند.

قوماندان های محلی وابسته به طالبان با گردآوری زندانیان برای تیرباران و به طور کلی عمل کردن تحت سرپرستی حنفی و طالبان بلند پایه، نقش زیردست را در قتل عام ها داشته اند. این قوماندان ها عبارت بودند از: ملا (جنت) میر و خالق، قوماندان پشتون محلی قریه الغون، وابسته به طالبان، در عملیات دلو و حوت در آب خور شرکت داشتند و طبق گفته شاهدان، تحت دستور ستار و ولی جان عمل می کردند. قوماندان محمد میر ولد باز آقا، قوماندان جنت میر از الغون و قوماندان عبدالله از ملکان با هدایت باشندگان قریه جابجا شده به بازگشت به قریه هایشان، قبل از جمع آوری آنها و سپس با اجرای پروسه جداسازی در قتل عام آب خور- خاسار تسهیل ایجاد کردند.

In this article

Join the Conversation

5 comments

  1. zia پاسخ

    نسل کشی و قتل عام

    1. Sohrab hazar پاسخ

      از همه شما تقاضا دارم برای یک بار هم شده این مطالب را بخوانید بسیار اطلاعات مهم و مفید در بر دارد، و پرده از بسیار جنایات طالبان در حق مردم مظلوم هزاره بر داشته است .

  2. Sohrab hazar پاسخ

    تمام مطالبی که در این نوشته ها است صد در صد صحت دارد من کاملا یادم هست این جنایات که بر روی مردم بی دفا ما صورت گرفت در آن زمان و امروز هم ادامه دارد در هر جای .

  3. rohullah faqehi پاسخ

    سلام خدمت همه ای دوستان < طالبان کثیف جنایات زیادی در حق ما کردند من خودم یک برادرم که تازه عروسی کرده بود خانواده ما در جاغوری بودیم و فقط دو برادرم در مزار مصروف کار بود . در نانوایی برادر بزرگم که اسم اش غلام عباس فقیهی است از همان سال تا حالا مفقود است و برادر دوم ام خوشبختانه از چنگ طالبان نجات پیدا کرده و حالا در کانون خانواده ما هست. مادرم هر شب هر ساعت فقط به یادش است و امیدوار و چشم انتطار تنها پسر متحلش هست که تازه عروسی کرده بود و نسبت فقر زیاد مجبور شده بود از ولسوالی جاغوری به مزار برود او بک نانوا بود در نزدیکی روضه مبارک. همه ما امیدوار و سرسختانه چشم انتظار وی هستیم …… به امید خدا روزی او را هم در کننار خانواده خود باز گردد . به امید روزی که دیگر هزاره بودن جرم نباشد ! اگر اطلاعی از وی بدست اوردید به شماره موبایل ۰۷۹۴۹۲۵۶۵۰ و یا به ایمیل ادرس rohullahbena@yahoo.com پیام بگذارند مشخصات : اسم » غلام عباس . ولد » محمد ابراهیم از قریه کلان بوری لومان ولسوالی جاغوری ولایت غزنی با تشکر

  4. alizada پاسخ

    ba salam khedmat baradaran mohtaram va dast andar karan site porbar mardom hazara
    agar dar bara qatle aam va koshtar mardom ghair nizami tawasot taliban va goroh hay efrati degar khariji malomat khasta bashid man mitavanam gozaresh hay movasaq ra dar ekhtiar shoma qarar deham chon man khodam moshahidat va khaterat rozana khod ra az sal hay jang va vairani az shero ta khatm dorae razhem taliban ra daram
    tashakor