هزاره ها؛ شهروندان نفرین شده افغانستان

2949 0

نویسنده : فلیپ فلاندره
ترجمه: رزاق نجیبی دانشجوی اقتصاد و برنامه ریزی ـ فرانسه

منبع: شماره ۳۴۱ ماهنامه جیو، چاپ ژوئیه سال ۲۰۰۷ ـ فرانسه

در قرن نوزدهم، موسس افغانستان مدرن گرگهای کشمیری [i ] و] سربازان چکمه پوش] را به سوی آنها فرستاد تا آنهارا نابود و سرزمین شانرا به یغما ببرند، در قرن ۲۱ طالبان آنها را قتل عام کرد و امروز نیز آنها با اینکه سومین قوم بزرگ افغانستان بعد از پشتون ها و تاجیک ها هستند، جای پایی در افغانستان ندارند. سرزمین هزاره ها که در دامنه های کوه هندوکُش واقع شده همیشه از سوی طالبان تهدید می شود.

هزاره ها بعنوان شهر وندان درجه دوم افغانستان، در کابل طاقت فرساترین کار ها را انجام می دهند.
تنها بازمانده گان پیری که از زمان جنگ های خانمان سوز عبدالرحمن خان، خاطرات گذشته را تا بحال فراموش نکرده اند، بیاد می آورند که چگونه امیر عبدالرحمن خان در سال۱۸۹۳ « گرگ های کشمیری» را به جان دهقانان بی پناه هزاره رها می کرد تا آنها را وادار به ترک زمین های شان نموده و پشتون ها را ساکن آنجا نماید. «گرگ های کشمیری» به جلو و سواران بیرحم به دنبال آنها، دختران را از مادران شان جدا کرده و به اسیری می گرفتند تا در بازارهای کابل و قندهار حراج نمایند.

دختران جوان نسل فعلی هزاره نیز داغ های تازه ی درقلب های شان دارند که وحشتناک ترین صحنه ها را بیاد می آورند. اینکه طالبان چگونه ۳۰۰ تا از برادران آنها را در یک روز دسته جمعی اعدام کردند. درست در همین جا؛ در بامیان و دقیقن در ژانویه سال ۲۰۰۱ و قبل از اینکه ملا محمد عمر تصمیم بگیرد مجسمه های بزرگ بودا اولین قربانیان دومین هزاره جدید میلادی باشند. همیشه یک سوال مطرح است: اشغال سرزمین هزاره ها.

طالبان مسن ترین فرد قریه، مردی ۱۱۵ ساله را اعدام می کند
هر روز که هزاره ها از نزدیک قریه “چونی” بامیان عبور می کنند، به کرات تراژیدی سال ۲۰۰۱ را به یاد می آورند و در باره آن صحبت می کنند. زمانی که باشنده گان این قریه در مقابل طالبان شکست خورده و فرار کردند: “عطا” مسن ترین پیر مرد دره ککرک، در قریه اش باقی ماند. تنهای تنها. در ۱۱۵ سالگی او تنها یادگار بازمانده از تاریخ حمله ی “گرگ های کشمیری” عبدالرحمن بود. قبل از اینکه اموال باشندگان دره توسط طالبان به یغما برود، طالبان او را اعدام کرد تا کهنسال ترین مرد دره ککرک شاهد زنده دو تاریخ نباشد. طالبان پیر مردان دیگری را نیز کشتند. در دوران پنج سال رژیم خودکامه طالبان هزاران هزاره توسط آنها کشته و اعدام شدند. طالبان هزاره ها را درگورهای دسته جمعی دفن کردند و یا درون چاه ها و چاله ها انداختند.

امروزه نیز هزاره ها در دره غوربند، جایی که تکه پاره های تن بودای بزرگ به خواب ابدی رفته، از کنار ارواح کذشته گان خود عبور می کنند. آنها ضرب المثل های قدیمی جالبی دارند که می گوید: «دستت پرباشد ـ پر از زنبور باشد» و بعدش:« دنبال پق پق «بٌز گَرگِی[ii ] » رمه نباش ».

القابی چون«قوم بربر«[iii ] ، «بز گَرگِی» و… یاد آور ضجه ها و درد های کهنه، آینه ی از مصیبت های طولانی مردم هزاره و از برده گی و رنج است. شکنجه و آزاری که بصورت عمدی و هماهنگ شده از یک قرن قبل توسط عبدالرحمن آغاز شده است: تبعیض های سیستماتیک و سازماندهی شده؛ در ساختن مکاتب، بیمارستان ها و پخش انرژی و منع استخدام هزاره ها به عنوان کارمندان عالی رتبه ملکی و افسران اردو.

هزاره ها، سومین قوم بزرگ افغانستان بعد از پشتون ها و تاجیک ها، را بدون شک از قدیم الایام می توان شهروندان نفرین شده ی این کشور خطاب کرد. کاخ نشینان کابل ـ هزاره ها را به عنوان بازماندگان ترک و مغولی لشکر چنگیز خان می نگرند که در قرن سیزدهم میلادی از دامنه های کوه آلتای واقع در مرزهای چین و مغولستان به افغانستان آمده اند. شهروندان مقدس کابل، چشمان بادامی و لهجه ی هزاره گی که گویش مخصوصی از زبان فارسی است و هزاره ها تنها گویشوران آن هستند، رابه مسخره می گیرند. این شهروندان مقدس، هزاره ها را تشبیه به «خران بارکش» می کنند و ملایان سنی کشور حکم «ارتداد» آنها ها را صادر می کنند زیرا تا ۹۰ درصد جمعیت هزاره ها شیعه هستند.

در کوهستان های هزاره جات، در بامیان، یکاولنگ ویا بهسود[iv ] دهقانان هزاره روی زمینهای حاصل خیز اجدادی خود دهقانی و روزمزدی کار می نمایند تا به مالکان پشتون و تاجیک این زمین های زراعتی که آنرا اشغال و تصاحب کرده اند، حساب پس دهند. در کل چیزی که برای هزاره ها باقی مانده است قسمت های بالای دره ها است.

جایی که حاصل دهی کمتری دارد با سرمای سخت و طاقت فرسا در زمستان. در حالیکه قسمت های پایین دست، هموار و حاصل خیز دره ها به امر دولت های گذشته افغانستان به تاجیک ها و پشتون ها بخشش شده است. چشمه ها و کاریزها، باغها ، گندمزار ها و بازار کار تقریبن همه از مالکیت هزاره ها خارج و بجای آن شغل های پست و درد آور همچون گِلکاری، جوالیگری، مزدورکاری، سنگ شکنی و نگهبانی نصیب هزاره ها شده است که آنها را مجبور به مهاجرت نموده است. مهاجرت بسوی هند [مستعمره امپراطوری انگلیس] در آغاز قرن بیستم؛ بسوی ایران بعد از بحران نفتی سال ۱۹۷۳ میلادی و بسوی پاکستان بعد از اینکه افغانستان در سال ۱۹۷۸ وارد جنگ های داخلی شده است. در کل و بدون شک می توان گفت که بیشتر از دو میلیون هزاره کشور را ترک کرده اند. دو میلیون بی خانمان و رانده شده.

بطور رسمی بعد از انتخابات ۹ اکتوبر سال ۲۰۰۴ میلادی که منجر به پیروزی حامد کرزی شد، نشانه های از امید و آرزو برای هزاره ها، در افغانستان دگرگون شده، دیده می شد. ماده ۴ قانون اساسی[v ] جدید افغانستان که در ۴ ژانویه سال ۲۰۰۴ میلادی تصویب شد تصریح می کند که “ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجیک ، هزاره، ازبک ، ترکمن، بلوچ، پشه یی، نورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، قزلباش، گوجر، براهوى وسایر اقوام می باشد “. بصورت دیگر می توان گفت: هزاره ها [بر اساس قانون اساسی افغانستان] همان حقوقی را دارا هستند که دیگر شهروندان افغانستان. معاون دوم ریاست جمهور کشور، کریم خلیلی، یک هزاره و رهبر حزب وحدت است. در انتخابات سال ۲۰۰۵ هزاره ها[vi ]

بعد از سالهای سر درگمی و بیچاره گی هزاره ها بالاخره ، دور روحانیون شیعه را می گیرند. ملاها و آیت الله ها در زمان جهاد بر علیه روسها [۱۹۷۹ ـ ۱۹۸۸ میلادی]؛ جنگ های داخلی بین گروهی [۱۹۹۱ ـ ۱۹۹۶ میلادی] و مبارزه بر علیه طالبان [۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۱ میلادی]؛ هزاره ها را هدایت و رهبری می کردند. هزاره جات بعد از سال ۲۰۰۱ شاهد یکنوع خود مختاری نسبی است که تحت حاکمیت سیاسی و نظامی حزب وحدت خلیلی و ملیشه های نظامی او [ که فعلن جذب اردوی ملی شده اند] بوجود آمده ونشانه های محدودی از حاکمیت دولت مرکزی درآن وجود دارد. رهبران هزاره، و سیاست مداران واقع گرای آن وسوسه های خود مختاری (استقلال) را رد می کنند. زیرا راه باقی مانده به هدف هنوز دور است.

در پایتخت افغانستان، جایی که از هر پنج نفر که در آنجا زندگی می کند یکی هزاره است. آنها هنوز هم جنگ های خانمانسوز [غرب کابل] را بیاد دارند: قتل عام هایی که توسط نیروهای مسلح عموماً تاجیک تبار و تحت فرماندهی آمر احمد شاه مسعود در کارته سه[vii ] صورت گرفت و بدنبال آن کشته شدن عبدالعلی مزاری رهبر کاریزماتیک هزاره ها در سال ۱۹۹۶ توسط طالبان. در مرکز شهر کابل هزاره درون چهار دیواری «چنداول» محصور شده اند. روبروی کوه آسمایی، روبروی تاجیک ها.

۱۸ در صد نمایندگی پارلمان را در اختیار گرفتند. عدد بالاتر از آنچه در سرشماری نامنظم سال ۱۹۷۸ میلادی جمعیت هزاره ها را بین ۹ تا ۱۰ در صد تخمین زده بود. در کابل هزاره ها و تاجیک ها در کنار هم دیگر زندگی می کنند بدون اینکه به هم دیگر اعتماد داشته باشند.
فاصله ی [viii ] که شور بازار و مندوی را از هم جدا کرده است توسط کوچه پر پیچ و خمی به هم وصل می شود که در آن دکانداران هزاره و تاجیک در کنار هم دیگر کاسبی می کنند بدون اینکه به هم دیگر اعتماد داشته باشند.

در حومه ی دشت برچی جایی که ۹۵ در صد آن هزاره و شیعه است و برعکس آن در کارته پروان که ۹۵ درصد آن تاجیک و سنی است، عین همین قصه است؛ دنیای بی اعتمادی. اگر بخواهید عمق بی اعتمادی و فاصله بین این اقوام افغانستان را بدانید، باید پای سخنرانی دور و دراز شیخ اسماعیل صفدری[ix ] یکی از ملایان شیعه دشت برچی بنشینید و به سخنان او گوش فرا دهید. “آیا می دانید که پشتون ها به یک ماده مخفی در قانون اساسی افغانستان رای داده اند؟ شرح این ماده می گوید که بهر قیمتی هم که شده است جلو رشد تعلیم و تربیه هزاره ها گرفته شود. بالفرض اگر آنها موفق شدند باید جلو ورود انها را به کابل گرفت. اگر آنها وارد [کابل] شدند، باید تلاش شود که آنها بسوی نجف فرستاده شوند؛ سر قبر مولای شان علی.

اگر بازهم دیدید که موفق [ ورود به نجف] شدند، جلو ملاقات شان با شیخ های بزرگ شیعی را بگیرید”. این شیخ هزاره علاوه می کند که هزاره ها باشندگان اصلی کشور است. سازنده گان اصلی شهرکابل که حالا دیگران می خواهند آنها را ازاین شهر تبعید کنند. طبق نظریه ایشان؛ زمانی سرزمین اصلی هزاره ها از هرات [ فعلن یکی از شهرهای اصلی تاجیک ها] در غرب افغانستان و درمرز ایران شروع و به جلال آباد در شرق افغانستان [ قلب سرزمین پشتون ها] ختم می شده است”، زیرا گورستان هزاره ها در این شهرها وجود دارد”.
نشانه های سنتی این قوم ازهم تکه تکه شده

نابودی [دفن] اتنیکی ـ ” Les sépultures ethniques “: در اینجا [افغانستان] مانند تمام درگیری های قومی دیگر در سطح جهان، اقلیت های کوچک قومی استدلال خود را روی این اصل استوار می کنند که گستره ی جغرافیایی محل زیست آنها بسیار بزرگتر از آن چیزی بوده است که فعلن در دست دارند. برای هزاره ها نیز محدوده های فرضی جغرافیایی شان بسیار بزرگتر از آنچه است که امروز هزاره جات نامیده می شود.

در شرایط فعلی، برتری طلبی (suprématisme )، بیگانه هراسی(xénophobie ) و طایفه پرستی (clanisme ) مانند کَپَک روی نان زود رشد می کند. اینجا در منطقه هزاره ها در دشت برچی مانند تمامی ناحیه های دیگر شهر کابل ، پولیس بیشتر حافظ منافع مشترک قومی خود شان هستند تا تطبیق قانون دولت افغانستان بر شهروندان کشور و این است که پولیس کمتر از منافع اقوام غیر خودی دفاع می کند. و در این وضعیت؛ مافیا سر بیرون آروده و رشد می کند و تجارتش: تریاک، چرس، الکل ، فلم سکس …
با وجود کلاف سر درگم جنگ بین قوت های ناتو و طالبان، متحدان اصلی القاعده در افغانستان؛ و آدم ربایی ها و بمب گذاری های انتحاری؛ کشاورزان هزاره و کوچی های مالدار پشتون همچنان برای گرفتن زمین ها و علفچر های خوب مبارزه می کنند، در حالیکه تاجران و مقامات رسمی برای پرکردن کیسه های شان رقابت دارند.

مانند سایر اقوام افغانستان، جامعه هزاره نیز از این سالهای جنگ خودش را بیرون خواهد کرد و تکه های شکسته شده سنت گذشته ی خود را دوباره به هم وصله خواهد زد.

[i ]گرگ کشمیری که در متن اصلی به معن molosse یا سک نگهبان معنی شده است.

نظر مترجم : در دوران جنگ عبدالرحمن بر علیه هزاره ها، امیر جابر سگ های وحشی را به جان هزاره ها می انداخت که فقط خون و گوشت هزاره ها را می خوردند و چون این سگ ها از کشمیر آمده بودند و از جنس سگ های گرگی بودند، مردم فکر می کردند که گرگ است و از این رو معروف به گرگ های کشمیری شد. ترس هزاره ها تا سال های قبل از سقوط رژیم شاهی ظاهر شاه نیز از گرگ های کشمیری وجود داشت ولی گرگ های این دور نه از جنس سگسانان بلکه انسان بودند. پشتون های جنوبی که لباس گرگی به تن می کردند و همراه با راه بلدی که عمومن از شیعه مذهب های غیر هزاره منطقه بود به خانه های هزاره ها حمله ور می شدند. به زن ها تجاوز و کودکان و چارپایان را باخود می بردند. بعد ها این راز با قتل یک گرگ نما و توله اش کشف شد که پشتون جنوبی همراه راه بلدش بوده که لباس گرگی به تن کرده بودند.

[ii ] بز گَرگَی در متن اصلی به معنی گوسفند سیاه آمده است.
نظر مترجم: Le mouton noir – Black Sheep درلهجه هزاره گی به معنی بز گَرگَی و یا گاو پیشانه آله بوده که به معنی انسان بی غیرت و بی ننگ است. .بز گَرگَی را شاید همه متوجه نشوند جز غزنیچی ها ولی گاو پیشانه سفید را همه می دانند. باز هم موضوع گنگ است که چرا و برای چه منظوری نویسنده از این مثل ها استفاده شده. به مفهوم مطلب بیش از ظاهرش توجه شود.
[iii ] در فرانسوی Peuple Barbare ذکر شده است که مراد از آن قوم بربر یا هزاره های بربری است. متاسفانه در ایران تا بحال برای هزاره ها از این صفت استفاده می کنند.

[iv ] موضوع دهقانی روی زمینها بیشتر در مورد مرکز بامیان صدق می کند تا جای دیگر. اما مدل دره ها قابل توجه است: در ابتدای دره و نواحی وسیع و حاصل خیز همه توسط پشتونها تصاحب شده اند و کمی بالاتر را داده اند به تاجیکها و فقط آخر دره نزدیک قله ها نصیب هزاره ها شده است. این وضع در دره غوربند و دره میدان وجلریز بخوبی دیده می شود و در ارزگان و جاهای دیگر هم چنین است.
[v ] در متن اصلی ماده سه را بجای ماده چهار نوشته است.

[vi ] در متن اصلی نماینده گان حزب وحدت بعنوان کل نماینده گان هزاره ذکر شده است.
[vii ] نویسنده از کارته سه نامبرده است ولی گمان بر این است که منظور نویسنده افشار باشد.
[viii ] نویسنده از کلمهLe creux du vallon استفاده کرده است که معنی فارسی آن کف دره می شود و از آنجا که مترجم با کابل آشنایی زیادی ندارد ودقیقن نمی داند که فاصله بین شور بازار و مندوی چی شکلی است از همان مفهوم کلی ـ فاصله ـ استفاده کرده است.
[ix ] نظر مترجم: مواردی را که آقای اسماعیل صفدری به آن اشاره کرده و ترجمان آنرا از فارسی به فرانسوی برای نویسنده متن اصلی این نبشته ترجمه کرده است، عین آن همینجا ذکر می شود.

از آنجا که درمتن اصلی نقل قول آقای صفدری درمورد اینکه پشتون ها قانون اساسی اففانستان را دستکاری کرده است ذکر شده است، فکر کنم نویسنده این مقاله برداشت غلط کرده است. در حقیقت حزب پشتونوالی «افغان ملت است» که در مرامنامه اساسی حزبش ممکن همچون ماده ی را در در زمان جلسه ی سری درون حزبی تصویب کرده باشد. آقای اسماعیل صفدری حتمن این نوشته را خواهند خواند و بد نیست که نظر ایشان را در مورد حرف های که زده است را بشنویم.

منبع: اوگل

In this article

Join the Conversation