نقل از کتاب«هزارهها و حاکمیتهای استبدادی صدسال اخیر»، جلد دوم
اکنون پرسش اساسی که مطرح میشود این است که ظاهر شاه بر عکس ادعایی که در راستای تثبیت ارزشهای دموکراتیک در جامعهی آن زمان داشت و بر این محور، قانون اساسی مدرن و مترقی را در سال ۱۳۴۳ خورشیدی به تسوید رساند، چرا و با چه مجوزی، تثبیت و تائید قانون اساسی جدید را که بر محور ارزشها و مناسبات دموکراسی، تدوین شده بود، به لوی جرگهی سنتی که میراث قبیلوی با مناسبات بدوی میباشد، محولکرد؟ و قانون اساسی جدید را از آن طریق، رسمیت بخشید؟
در حالی که همه بر این امر آگاه بودند که لوی جرگهها، یک تشکیلات بدوی بوده و از آغاز پیدایش تا کنون، هیچگاه رای و اراده تمام مردم افغانستان را متبلور نساخته و صرف مجموعه ای متشکل از سران و متنفذین قبایل پشتون بودند که به امر حکام مستبد، در یک مقطعی از تاریخ، دور هم جمع میشدند و حاکمیت استبداد، انحصار و واپسگرایی را ضمانت دوام میبخشیدند. اگرچه گاهگاهی در همچو جرگههای قبایلی، تعدادی انگشت شمار از سران مرتجع و بلی قربانگوی سایر اقوام را نیز به صورت فرمایشی و دیکوری، دعوت میکردند. اما آنان، هیچگاه نقش تاثیرگذار نداشتند که هیچ، بل نقش کلوخهای چشمدار را در توجیه حاکمیت استبدادی، نیز ایفامیکردند.
چنانچه مشهور است که احمد خان ابدالی در سال ۱۷۴۷ میلادی در مزار شیرسرخ قندهار، ازین پدیدهی قرون وسطایی استفادهکرده و به کمک روحانی مشکوکی به اسم صابر شاه کابلی و تعدادی از متنفذین و ریش سفیدان اقوام سدوزایی، پوپلزایی، نورزایی، غلزایی و انگشت شمار ریش سفیدانی از اقوام دیگر، پایه های حاکمیت قبیلوی اش را توسط همین لوی جرگه، استحکام بخشید.
اتفاقا حتا امیر عبدالرحمان خان ماهیت لوی جرگه شیرسرخ در قندهار را که منجر به زعامت احمدخان درانی گردید، به تمسخرگرفته و چنین افشاکرده است: ” … بعد از مشاجره و مذاکرهی بسیار، رأی شان به هیچ یکی قرار نگرفت. ولی شخص مقدسی، صابرشاه نام، خوشه گندمی را در دست گرفته آن را به سر احمدخان گذاشت و گفت دیگر لازم نیست شماها بین خود تان نزاع نمایید … بعد از اتفاق در این باب، همهی آنها علف سبز به دهان خود گرفتند و این علامت آن بوده؛ یعنی همهی ما مواشی و حیوان بارکش شما میباشیم و پارچهی را هم به شکل ریسمان به گردن خود انداخته به جهت علامت این که ما حاضریم از شما پیروی نماییم و به این قسم به او بیعت کردند و اختیار حیات و ممات خود را به دست او دادند.”{۱۶}
درست به همین دلیل زمانی که کارکردهای لوی جرگههای قبیلوی را در تاریخ سیاه افغانستان به بررسی میگیریم، درمییابیم که این پدیدهی قرون وسطایی، همیش سلاح برنده ای در دست حکام مستبد و ظالم افغانستان بوده که اهداف و اغراض انحصارطلبانه و قبیلوی آنان را مشروعیت بخشیده است. در واقع، مبانی مشروعیت دروغین نظامهای مستبد سیاسی گذشته در افغانستان، همین لوی جرگهها محسوب میگردید. اصلا، لوی جرگهها در افغانستان حاصل تفکر واپسگرایی قبیلوی قوم حاکم بوده و هیچ سنخیتی با موازین فرهنگی و عنعنوی سایر اقوام کشور ندارد، چه رسد به موازین و مناسبات دموکراسی. اولیوروا افغانستان شناس فرانسوی، لوی جرگه قبیلوی در افغانستان را متعلق به جامعهی عشایری پشتونها دانسته و آن را یک سنت عقبافتاده محلی قبایل پشتون، یادکرده و در این مورد، چنین برداشتی ارایه داده است: “یکی از مسایل جالبی که در استخدام و گماریدن سران عشایر و قبایل پشتون در زعامتهای محلی آنها به کار گرفته میشد، با راهاندازی “جرگه”ها به حیث سنت قبیلوی افغانها (پشتونها) بوده است.
کسانی که از دور با واقعیت این جرگهها آشنایی ندارند، از فحوای تبلیغات دولتها چنین میپندارند که شاید “لویه جرگهها ” با پیروی از اصل دموکراتیک مشارکت مردم در انتخاب زعامت دولتی شان که در دنیای معاصر امروز معمول گردیده است، می باشد. در حالی که بر عکس، این جمع آمدها که “جرگه عالی” نام گرفته اند، در واقع یک سنت عقبافتاده محلی قبایل در نمایش به خاطر جلب حمایت سران قبیلهها از فیصلههای پادشاهان و نوعی سازش باجگیرانه بین سران(مشران قبایل)اقوام پشتون است که در طول سالهاو سدههای متمادی به صورت عنعنه قبیله ای و محلی از انتصاب ارباب قریه یا خان قوم به کار گرفته میشد. “{۱۷}
همچنان آقای صباحالدین کشککی، لوی جرگه را در افغانستان یک سنت قبیلوی پشتونها دانسته که به این شکل و شمایل در بین سایر اقوام کشور، رواج ندارد: ” … ناگفته نباید گذاشت که لوی جرگه(با شکل محلی ان که به نام جرگه یاد میشود) اصلا یک پدیدهی قوم پشتون بوده و در میان سایر اقوام افغانستان مثال آن دیده نشده است. “{۱۸}
البته این آخرین لوی جرگه در دوره پادشاهی محمد ظاهر شاه بود که در کابل برگزار شد و ظاهر شاه از سلاح زنگارگرفته و قرون وسطایی لوی جرگه ی به اصطلاح عنعنوی که در طول تاریخ سیاه استبداد قبیلوی، تضمینکنندهی حاکمیت های مستبد و تثبیت کننده مناسبات قبیلوی در کشور ما بود، استفادهی ابزاری کرد.با توجه به ماهیت قبیلوی لویجرگه بود که شخصی به اسم عطامحمد توخی که ظاهرا به طور موقت به ریاست لویجرگه منصوب شده بود، به نمایندگی از اعضای لوی جرگه کذایی در بیانیهی رادیویی که همزمان از رادیو افغانستان پخش میشد، به عنوان سپاسگزاری از ظاهر شاه، خود را «خادم و سگ دربار شاه» خواند.