پیش گفت
انسان هزاره، و هزاره به عنوان یک ملیت هیچ نیست مگر زندگی، مبارزه و مرگ یک انسان بزرگ؛ عبدالعلی مزاری. انسان هزاره، با مبارزه مزاری در موقعیت قرار می گیرد و با مرگ مزاری، روح یک ملیت در ذهن انسان هزاره به عنوان یک مفهوم کلی، جان می گیرد.
درست است که قبل از مزاری، انسان های تحقیر شده، بی آن که در موقعیت باشند به نام هزاره، وجود داشتند اما مزاری این انسان ها را در موقعیت قرار داد (موقعیت، به مفهوم سارتری آن به این معنا است که انسان، وارد تاریخ می شود، سهم تاریخی پیدا می کند، مسوول سرنوشت خویش می شود و با دیگران در یک ارتباط حسابی قرار می گیرد).
مرگ مزاری حادثه ای بزرگ، برای این قوم به عنوان یک حافظه تاریخی بود؛ حافظه ای که با آن گروهی از مردم تحقیرشده و گم شده، به خودآگاهی می رسید، و از این حادثه، ماهیت اسطوره ای و تاریخ در موقعیت بودن شان آغاز می شد.
بنابراین، نباید فراموش کرد که ما از کی (کدام شخص) آغاز می شویم و کی (کدام شخص) ما را در موقعیت قرار داد، چگونه صاحب نام ونان شده ایم! هنوز اگر حضور مزاری از افق، نظاره گر سرنوشت ما نباشد، این کسانی که نان به نرخ روزگار می خورند، و مهره های بازی برای دیگران شده اند، در یک لحظه نابود می شوند و از موقعیت بیرون شان پرتاب می کنند.
شهیدان اقوام دیگر در افغانستان بنیاد دارند اما هنوز کسی پیدا نمی شود تا بنیادی را به نام عبدالعلی مزاری تاسیس کند، فقط موقعی که منافع شان در خطر باشد از نام مزاری استفاده سیاسی و مقطعی کرده، ملیت را به سوی شان می کشانند.
این نوشته برای این با نام مزاری آغاز شد که انسان هزاره با مزاری آغاز می شود. پس، هرآنچه در باره سرنوشت انسان هزاره، گفته می شود باید از نام مزاری شروع کرد.
هزاره، در برابر تعصب مهندسی شده
سرنوشت سیاسی و شهروندی انسان هزاره در حاکمیت فعلی وارد یک مرحله مهندسی شده قرار گرفته است، به این معنا، تعصبی که ضد انسان هزاره در حکومت و پارلمان وجود دارد، یک تعصب سنجیده شده و سازمان دهی شده، از قبل مشخص شده و مهندسی شده است. قبل از این هم، انسان هزاره مورد تعصب بود؛ آن تعصب سلیقه ای بود، یعنی از چهره و گویش و برخی ویژه گی های دیگر ما خوش شان نمی آمد. اما تعصب امروزی، یک تعصب مهندسی شده و با نتیجه مشخص و از قبل ارزیابی شده، در برابر انسان هزاره، می باشد.
حکومت (کرزی) با تیم هزاره گی اش، یک بازی فرسایند را به راه انداخته است؛ بازی که با اسپنتا به راه انداخته بود که در نتیجه آن بازی، اسپنتا به گروگان حکومت رفت. اما حکومت باید بداند که در این بازی، طرف اش نه یک فرد بلکه یک ملیت بزرگ این کشور یعنی هزاره قرار دارد.
حکومت با این کار سازمان دهی شده در برابر هزاره ها، می خواهد به هزاره ها آسیب خطرناکی را وارد کند، زیرا ملیت هزاره، مثبت نگر، صلح خواه، آزاد اندیش و هماهنگ با جریان بین المللی در این کشور حرکت کرده است و بعد از فروپاشی طالبان، بنا به تلاش خود شان، زندگی هزاره ها از نظر فرهنگی و اجتماعی رو به رشد بوده که گاهی مورد توجه جامعه بین المللی و رسانه ها و نهاد های بین المللی قرار گرفته است. بنابراین، قوم حاکم، نسبت به ملیت هزاره، موضیع گیری اش را به طور سیستماتیک به راه انداخته است، تا ملیت هزاره را از موقیعت تاریخی فعلی بیرون بزند.
حکومت، برای تطبیق تعصب مهندسی شده اش با هزاره ها بازی ای را شروع کرده است که در نتیجه، بازی به حقارت و حقیر شدن هزاره انجامیده، و حکومت، یک موقعیت نوازش گرانه را در برابر هزاره اختیار کند؛ نوازشی که توام با توهین طرف است، یعنی طرف، در گروگان اش قرار بگیرد، و به طرف بفهماند که اگر حمایت من نباشد، چه روزی به سرت خواهد آمد! در نهایت، طرف با ذلت وخواری، فاقد اراده در اختیار حکومت، قرار بگیرد.
حکومت (کرزی)، بیش از صد وکیل خریده شده (طرفدار) در پارلمان دارد، بنابراین، به هرکس بخواهد رای می دهند و به هر کس که نخواست رای نمی دهند. بازی با نامزد وزیران هزاره از قبل مشخص است و نتیجه معلوم است. تکرار معرفی نامزد وزیران هزاره، یک بازی است با نتیجه از پیش تعیین شده. این بازی برای این صورت می گیرد تا بیشتر به هزاره ها توهین شده باشد، و به نوعی اقتدار روانی هزاره ها را صدمه زده باشد و حقارت روانی را برای انسان هزاره فراهم کرده باشد. سرانجام، یک یا دو نامزد وزیر هزاره را به عنوان سرپرست نگاه کند، تا آنها هیچ صلاحیتی نداشته باشد و همیشه برای شان گفته شود که شما را چندبار به پارلمان معرفی کردم، رای نبردید. من همین قدر می توانم که شما را به طور غیر قانونی حفظ کنم. این کار نوعی از گروگان گیری است. این بازی با هزاره ها، وسیله ای است برای تحقق اهداف متعصبانه مهندسی شده که نتیجه اش می تواند این موارد باشد:
۱
به اقوام دیگر در افغانستان می خواهد، کاذبانه نشان دهد که هزاره ها اقلیت است، در نهایت می خواهد باز این تصور غلط را به هزاره ها بقبولاند که هزاره ها در افغانستان اقلیت است. در حالی که آمارگیری های غیر حکومتی، سنجیده اند که هیچ قومی در افغانستان اکثریت را پره نمی تواند. بنابراین، قومی که خود را اکثریت تلقی می کند یا پارلمان را تصرف کرده اند نه به دلیل اکثریت بودن بلکه به دلیل یک اقتدار مهندسی شده است، که ارتباط به اکثریت ندارد.
۲- امروز، هزاره ها در افغانستان، مدنی ترین مردم است، و بر اطلاعات بخشی، از نظر رسانه ای تسلط دارند. همین طور در زمینه اطلاع بخشی رسانه ای در رسانه های جهانی نیز راه پیدا کرده اند. بنابراین، می توانند واقعیت افغانستان را از هر نگاه به طور حقیقی به جهانیان، آشکار کنند. از این روی حکومت، می خواهد با این تعصب مهندسی شده به جهانیان از واقعیت افغانستان، مثل همیشه اطلاع کاذب را ارایه بدارد. با این بازی معرفی و رد نامزد وزیران هزاره، به جهان می خواهد وانمود کند که هزاره ها اقلیت محض است و از طرف دیگر، به حکومت می خواهد یک چهره حق به جانب و دموکرات در برابر جهانیان، با این بازی معرفی و رد، بدهد. به این معنا که حکومت می خواهد با این کار به جهانیان به طور کاذب بفهماند که حکومت، در هر صورت از این قوم اقلیت حمایت می کند!
۳- سرانجام، حکومت با این بازی، می خواهد هزاره ها را به گروگان بگیرد و بر همه روابط سیاسی این ملیت کنترول داشته باشد و با این کار، اقتدار قومی اش را در قدرت افغانستان، حفظ کند.
۴- در نهایت، حکومت با این بازی می خواهد، تحقیر روانی، کمرویی، خود کم بینی قبل از مزاری را به روان انسان هزاره برگرداند و از روان انسان اعتماد به نفس هزاره، اقتدار زدایی کند. بنابراین، این بازی یک بازی سیاسی محض نه بلکه یک بازی مهندسی شده با عواقب روانی است که می خواهد انسان هزاره را از نظر روانی هم، از موقعیت بیرون بکشد.
طوری که امروز، هم مردم افغانستان و هم جهانیان می داند که اطلاعات حکومتی در باره افغانستان و اقوام افغانستان و نفوس افغانستان، یک اطلاعات کاذب است. تقسیم قدرت، واحدهای اداری (ولایت ها و ولسوالی ها) و در نظر گرفتن تعداد نماینده به پارلمان از هر ولایت؛ یک امر اقتداری و مهندسی شده است که ارتباط به نفوس اقوام افغانستان ندارد.
آنچه را که هزاره ها در برابر این تعصب می توانند انجام بدهند:
۱- حزب های بر سر قدرت هزاره، باید در ایتلاف های سیاسی و در روابط سیاسی شان با دیگران، حسابی شده برخورد کنند، و آنچه را که با دیگران مورد زد وبند سیاسی قرار می دهند، باید در این زد وبند به عنوان یک طرف، حق تصرف داشته باشند.
پیش از انتخابات ریاست جمهوری، حزب های بر سر اقتدار هزاره، به کرزی کمپاین کردند و کرزی با رای هزاره رییس جمهور شد. این کار، روی یک ایتلاف سیاسی صورت گرفته بود: گویا کوچی ها دیگر به سرزمین بومی هزاره هجوم و یورش نمی برند و بنا به ادعای محقق، پنج وزارتخانه را کرزی به هزاره ها می دهد. پس از انتخابات و با به قدرت رسیدن کرزی، برخورد با هزاره ها طوری دیگه شد: کوچی با سلاح های سبک وسنگین به سرزمی بومی هزاره ها هجوم بردند و به قتل وتارج مردم هزاره پرداختند.
حکومت (کرزی) و پارلمان (طرفدار کرزی) یک بازی مهندسی شده با نامزد وزیران هزاره آغاز کردند،که به نتیجه این بازی پیشتر اشاره شد.
۲- حزب های سیاسی بر سر اقتدار هزاره، روابط بعد از طالب شان را با دیگران به ارزیابی بگیرند، در صورتی که در این ایتلاف و روابط، هیچ دستاوردی نداشته باشند، بایسته این است تا دنبال یک ایتلاف و روابط سیاسی پایدارتر و ملموس تر بروند تا حق سیاسی شان در قدرت، با ایتلافی که می کنند، برای شان قابل تصرف باشد.
۳- جزب های بر سر اقتدار هزاره باید به این بازی پشک و موش (بازی حکومت با حزب های بر سر اقتدار هزاره) پایان ببخشند زیرا این بازی، دارای عواقب روانی است، روان هزاره در این بازی آسیب می بیند و در بیرون نیز طوری دیگر نسبت به هزاره ذهنیت سازی می شود، که در نتیجه به حقارت انسان هزاره می انجامد.
۴- روشنفکران هزاره، تدبیری را روی دست بگیرند، برای معرفی تعداد بیشتر هزاره، به پارلمان. این کار در صورتی امکان دارد که ما با رای هزاره مهندسی شده بر خورد کنیم و رای هزاره را مدیریت کنیم. ولایت غزنی بیشتر از نصف هزاره است اما تعدد کاندیدا و مدیریت نشدن رای، سبب می شود که ما از غرنی هیچ وکیل هزاره نداشته باشیم. در صورتی که بتوانیم بر تعدد کاندیدا و رای، مدیریت کنیم، می توانیم وکیل بیشتر به پارلمان معرفی کنیم، به ویژه از کابل. با این کار می توان اقتدار های کاذب را شکستاند.
۵- تعدد حزب ها یک امر دموکراتیک است اما رهبران این حزب ها نباید علایق شخصی شان را با منفعت مردمی، یکی بدانند. همیشه پیش چشم شان، منفعت مردم به عنوان خط قرمز ترسیم شده باشد، هیچ گاه از آن نباید عبور کرد. این تعدد حزب ها باید برای منفعت مردم و تصرف بیشتر قدرت باشد نه برای تبارز اختلاف سلیقه و علایق شخصی در برابر یکدیگر و با این اختلاف علایق، منفعت کلی مردم را به زیر پا گذاشت.
۶- نهادهای اجتماعی، کوشش کنندکه مردم را به هم نزدیک کند و روحیه هزاره گی را در بین مرد تشویق کند، تا وقتی که حاکمیت از لاک اقتدار اش به در آید و به ارزش های فردی و شهروندی ارج بگذارد. استفاده از این روحیه هزاره گی، قدرتی باشد برای ارزش شهروندی، تا دیگران را وادار به ارزش شهروندی کند. قبل از این که دیگرا را نتوانیم به ارزش شهروندی باورمند کنیم، نباید هزاره ها را با کلمه های دموکراسی و شهروندی و برابرای اغوا کرد. یرا با این اغوا، هزاره ها، گم خواهد شد. این گم شدن برای هزاره ها خطر ناک تمام می شود.
۷- نباید در هراس بود که هزاره چرا وزیر نیست، و برای این کار وسوسه شد و همه انرژی را مصرف کرد. هزاره ها در صورتی که مدیریت شود و انسجام داشته باشند، قوی ترین قدرت مردمی استند که با هر گروهی ایتلاف کند، آن گروه به قدرت می رسد پس چه نیازی است که ما هزاره را در یک بازی فرساینده و روانی قرار بدهیم بهتر است در روابط سیاسی و ایتلاف سیاسی خود باز بینی کنیم و ایتلافی را به وجود بیاوریم که ما خود آن ایتلاف باشیم نه حاشیه و بازیچه ایتلاف.
دیگر این که برای رسیدن به قدرت نباید ذوق زده و وسوسه شد، بهتر این است که راهکارهای اساسی تری را سنجید، تا قدرت به مردم بومی این سرزمین باز گردد و انسان هزاره به طور بنیادین وارد موقعیت شود
۸- مردم و افراد صادق هزاره، بنیادی را به نام عبدالعلی مزاری تاسیس کنند و این بنیاد به امور فرهنگی، اجتماعی و تاریخی هزاره بپردازد. با این کار می توان مزاری را ازا استفاده مقطعی جریان های حزبی و سیاسی، وارد جریان فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و مردمی کرد. در این صورت، این بنیاد می تواند منافع کلی مردم هزاره را مشخص و ترسیم کند. بنابراین حضور مزاری در میان مردم می تواند سرنوشت ساز برای مردم عمل کند و مردم را وارد موقعیت بسازد. از طرف دیگر، با این کار، مزاری به عنوان حافظه تاریخی در ذهن یک ملیت باقی می ماند. با این کار هم ملیتی خودش را گم نمی کند و هم به انسان بزرگی چون مزاری ارج گذاشته می شود.
نویسنده: استاد یعقوب یسنا
ولی عالمی
آقای یسنا دست مریزاد،واقعآ اگر ما این روش ها را به کار گرییم به خواست های عدالت طلبانه شهید مزاری نزدیکتر می شویم.درود بر شما و قلم توانای شما
turkmani
زنده باشی استاد ارزویی موفقید برای شماه دارم
الیاس رحیمی
مقاله جالبی بود ! تا حدی از یک زاویه بهتر و واقعبینانه تر وارد موضوع شده بود و بدون شک باید در سیاست هزاره ها بازنگری صورت بگیرد!
ادریس مهرزاد
سلام و احترمات
باوجود شما دانشمندان افتخار میکنم من مقاله شما را خواندام بسیار اموزنده بود مزاری کسی بود که به ملیت هزاره شناخت داد اما دیگران را می بینیم که با سرنوشت این مردم بازی میکند باید جوانان هزار این مردم را نگزارد که با سرنوشت شان بازی شود