مهدی زردشت
در پیوند به برخورد فرهنگی وزارت اطلاعات و فرهنگ و مسئولین نگارستان ملی باهنرمندان هزاره!
گفته می شود آزادی بیان در کنار سایر دستآوردهای یک دهه اخیر، موضوعی است که قبل از آن چنین چیزی وجود نداشته است. آقای کرزی بارها از دستآوردهای ده سال اخیر حکومتش با افتخار یاد کرده از جمله مسأله آزادی بیان. در همین راستا، بسیاری از رسانه ها، اصحاب فرهنگ و محققین و نویسندگان کشور، بر این مسأله تأکید داشته و مسأله آزادی بیان در ده سال اخیر را نادیده نگرفته و همواره تقدیر کرده اند. با همه این، اما این روند نقد و انتقادها و نارسایی را نیز در هر مقطع زمانی، به همراه داشته است. بارها مسئولین حکومتی بخصوص وزارت اطلاعات و فرهنگ در بسا موارد، به نقض یا تهدید و یا هم سعی در محدود کردن آزادی بیان از سوی رسانه ها و خبرنگاران و اصحاب قلم متهم شده است.
یکی از مهم ترین این موارد، جنجال و نقدهایی بود از سوی برخی رسانه ها در ارتباط به مقررات و طرح ماده های جدید بر قوانین رسانه یی از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ. رسانه ها و روزنامه نگارانی چند، بر محتوای این طرح چندین ماده ای نقدهایی نوشتند. عموماً در واقع می خواستند یک انتقاد را مطرح کنند و آن تلاش وزارت اطلاعات و فرهنگ برای محدود سازی آزادی بیان بود. به گفته منتقدین، ماده هایی در این طرح وجود دارد که عده ای آشکارا به محدود سازی آزادی رسانه ای و آزادی بیان تأکید می کند و عده ای هم گنگ اند که این گنگ بودن نیز ترفندی برای محدود سازی آزادی بیان در داخل کشو راست.
بگذریم که نقد ما اینجا روی طرح چندین ماده ای قوانین رسانه های داخلی نیست. حرف ما بصورت یک اشاره مختصر به واقعه اخیری است. افتتاح اولین نمایشگاه آثار هنری شامل نقاشی و خوشنویسی که از سوی نگارستان ملی در باغ بابر- شهر کابل- افتتاح شد. اگر هم از آزادی بیان سخنی آورده می شود به دلیل این است که هنر یک حنجره است. هنر صدا دارد و می خواهد دقیق مثل هریک از انسان در جستجوی پاکی ها و آراستگی هاست و بنا به موضوع ذاتی اش، همیشه می خواهد دست به ارزش گذاری بزند. در چهار چوب این راه، نقد یکی از ابزارهای مهم در تولید هنر است فرقی نمی کند این هنر از هر نوعی که باشد: نقاشی، خوشنویسی، سینما، موسیقی و…
وقتی از هنر در کشور مان سخن به زبان می آوریم، به اجبار باید بگوییم که یکی از مهم ترین دستآورهای ده سال اخیر پس از سقوط رژیم اختناق آمیز طالبان، آزادی بیان و روی آوردن افراد با استعداد جامعه مان به هنر است. در این زمینه، می توان به شعر، داستان و رمان نویسی، تولید صنایع دستی هنری، نقاشی، خوشنویسی و حتا مجسمه سازی نام برد. جای بس دلخوشی است و این پیام دلخوش کننده ای برای مردم و شهروندانی دارد که در نظر دنیای خارج از خود و پیش اتباع خارجی، هویتی جز انتحار، تریاک، تروریست، خشونت و زن ستیزی ندارد! ظهور و تولید هنر تنها راه ممکن برای نفی و فراموشی نکبت های سیاه و چندین صد ساله ای تاریخ میهن ما است.
هنر در ابعاد مختلف خود، یکی از مهم ترین کارکردهایش، باز سازی روان آزرده و پریشان و بیمار جامعه جنگ زده ای مان است. به همین سان، این بخش می تواند اسم نیکی برای میهن بیاورد و جنگ و صحنه های دلخراش آن را از ذهن مردم پاک کند و به همه بگوید که کشور ما دیگر جای خشونت، ترور و انتحار و تریاک نیست. در حقیقت نقدی در پی نارسایی ها و زشتی ها و پلشتی های اجتماعی و روانی که جامعه را به سوی رکود و خفقان سوق می دهد.
اما با وجود این، گزارشی اخیراً به نشر رسید که گویا یک تعداد از مسئولین نگارستان ملی واقع در جاده آسمایی کابل، آثار نقاشی عده ای از جوانان میهن (نقاشان جوان هزاره) را ممنوع اعلان کرده و گفته است، نقاشی های مذکور «قوم گرایانه»، «ضد دینی» و… است. بر اساس گزارش ها، مسئولین نگارستان، تنها به این اکتفا نکرده حتا به خشونت فزیکی متوصل شده و با توهین و اتهام به یک قوم، گفته است آثار آنها را اجازه نشر و نمایش نمی دهند. جالب اینجاست که پس از لحظه ای، وزارت اطلاعات و فرهنگ در زمینه دخالت کرده و با صدور یک اعلامیه «دو اثر» را ضد دینی خوانده و اجازه نشر و نمایش آنها را نداده است.
چند و چون قضیه
اینکه وزارت اطلاعات و فرهنگ- اساساً جناب وزیر- حکم ممنوع بودن نشر آثار هنری را صادر می کند، نه چیزی تازه ای است و نه قابل تعجب. زیرا قبل از این نیز چنین قضایای از سر گذشته بود. یک زمانی، در ارتباط به مسأله ای (؟) رسانه ها و روزنامه نگاران و خبرنگاران کشور، عدم رضایت شان را از وزارت اطلاعات و فرهنگ اعلام کردند. با این حال، اما عملکردهای اخیر این وزارت، عموم را به یاد دوران وزیر آقای کریم خرم در این سمت می اندازد که تلاش داشت آزادی بیان را با چمچه به مردم و شهروندان و رسانه های تقیسم کند. همان تعریف «دیگ بخار»ی از آزادی بیان که بعدها سبب رسوایی جناب وزیر گردید و طنز و فکاهی شد در برخی برنامه های تلویزنی و همین طور در رسانه ها.
اما اظهارات مسئولین نگارستان ملی و وزارت اطلاعات و فرهنگ تنها از دو جهت مایه تعجب و افسوس ماست. آنها گفته اند که شماری از اثار، قوم پرستانه است. و دوم؛ گفته اند که برخی از آثار ضد دینی اند.
نخست؛ گویا مسئولین که از یکسو خود را آدم های چیز فهم و فرهنگی و حتا آدم های مدرن می دانند، هنوز نمی دانند هنر زبان یک جامعه است که می خواهد با نقد بدی ها، به خوبی ها برسد. مگر کسی می تواند کتمان کند که تاریخ سرزمین ما، تاریخ سیاه و بدنام و شرم آوری بوده است؟! گمان نکنم. به قول ضرب المثل معروف که آفتاب را نمی شود با دو انگشت پنهان کرد. بنا بر این، هرگاه نقدی از تاریخ و یا نابرابری های اجتماعی در آثار هنری انعکاس پیدا می کند، چرا بر آن برچسب و اتهام قوم پرستانه می زنند؟! تا جایی که نگارنده و همین طور همه مردم کشور در جریان بوده، تا به حال در آثار هنری، هیچ چیزی قوم پرستانه و نژاد پرستانه انعکاس نیافته است. آیا مسئولین، نقد و جستجوی راه بهتر زندگی به جای تنگ نظری و تعصب و سنت و فرهنگ قبیله، را قوم پرستی می داند؟ به زعم اینها، آیا اشاره و نقد بدی ها و تاریخ پر از ظلم و نکبت و نابرابر و نفی و زنجیر در آثار هنری، نژاد پرستی است؟ تذکر می دهم نشود این شب گردی ها در تاریکی در نبود چراغ عقلانیت و خردمندی، افتضاح و بدنامی و کورگردی محققین آکادمی علوم را دوباره تکرار کند!
دوم؛ هنر همیشه یک بعدش آشکار است و بعد دیگرش پنهان. به عبارت دیگر، هنر آمیزه ای از سوبژیکتیو و آبژیکتیو است. بخشی از آن، آنچه است که ما با چشم می بینم و بخشی از آن را با ذهن می خوانیم. بعد سوبژیکتیو هنر همیشه در معرض قضاوت و تفسیر و تأویل است. این تنها چیزی است که به هنر اصالت می بخشد. زیرا آثار هنری را قرائت پذیر می گرداند. فکر می کنم همین بعد هنر، در ذهن پر توهم برخی از مسئولین وزارت اطلاعات و فرهنگ و مسئولین نگارستان ملی، دغدغه آفریده و باعث شده است آنها از بعد دیگری به آنها نگاه کنند.
آثار هنری، بخصوص نقاشی در هر ژانر و سبکی اگر باشد، بیشتر نیاز به خوانش دارد. اما خوانش آثار هنری (نقاشی) تنها به یک ذهن مسأله جو و هوشیار و چیز فهم و فلسفه گر نیاز دارد تا بتواند مطابق با آنچه خواسته در اثر بیان شود، تأویل کند. اینگونه آثار هنری، در ذهن مخاطبان سنتی که هنوز در بند سنت و شریعت که به قرائت و تفسیر چهارده قرن پیش از امروز استوار است، همواره کفر آمیز و به گفته مسئولین «ضد دینی» قلمداد می شود. زیرا که فهم و تفسیر و خوانش آنها از این سطح فراتر نمی رود. آثار هنری بخصوص نقاشی ها در ژانرهای مدرن، آنقدر پیچیده و پهلو در پهلو است که اندکی تغییر و انحراف دید، معانی نهفته در دورن آنها را وارونه می کند. به عبارت دیگر، دیدن به این آثار درست به این می ماند که ما بخواهیم نقش و یا نبشته روی یک لوح صاف شیشه ای را از عقب آن بخوانیم که درست برعکس خوانده می شود.
دیدن به این آثار هنری، نیز همین احتیاط را می طلبد. اگر اثر از روبروی خوانده شود، فهم آن ساده تر است. و اگر از عقب خوانده شود، درست برعکس آن می شود و وارونه جلوه می کند. بنابراین، حتم می برم مسئولین، آثار هنری هنرمندان ما را که ضد دینی خوانده اند، از عقب خوانده اند.
گذشته از آن، یک جامعه فرهنگی و یک ملت و نظام فرهنگ دوست و طرفدار توسعه و پیشرفت و احیای زندگی انسانی به جای ترویج جهالت و خشونت و یکسونگری و قتل و نفی، همیشه به هنر ارج می نهد و هنر در هر بعد آن را می پذیرد و قبول می کند که هدف هنر نه آنچه مسئولین خوانده اند، بلکه هدف هنر بازسازی فرهنگ و نقد فرهنگ هایی که جامعه را ایستا و راکد نگه می دارد. اگر مثالی لازم باشد می شود به موزه های کشورهای غربی به خصوص به موزه سکس فرانسه اشاره کرد. آنجا نه حرفی از ضد دینی در مقابل آثار است و نه حرفی از قوم پرستانه.
با همه این حال، گرچه احساس می شود آزادی بیان و حالت گذار، با گذشت هر روز با مقاومت سنت گرایان مواجه می شود، اما دستکم نیاز است تا علیه تمام هنجارهای قدیمی که هیچ ارمغانی برای جامعه نداشته جز جهل و نادانی و تعصب و تعبیض و عدم انکشاف و توسعه و … یک مبارزه فرهنگی صورت بگیرد تا بشود جامعه ای مدرن تر، بازتر، نقد پذیرتر و کارامد تر و امروزی تری را به وجود آورد.